دانلود دفترچه خاطرات شهید سیدغفور هاشمی چاپ
نوشته شده توسط روابط عمومی   
شنبه, 14 آبان 1390 ساعت 02:25

شهید سید غفور هاشمی

گرچه بیست و شش سال از شهادت سیدغفور هاشمی(عکس نفر ایستاده-سمت چپ)،دانش آموز شهید روستای حاجی سرا بخش کومله می گذرد،ولی وقتی خاطرات این شهید را با دستخط خودش میخوانیم وجود این شهید را بیش از پیش حس میکنیم.

چند روز پیش با تعدادی از دوستان،به منزل این شهید بزرگوار در روستای حاجی سرا رفتیم.حاجی سرا تقریبا به دو قسمت تبدیل شده،اولش خانه های ویلایی دیده می شود(یجورایی مثل بالاشهر) ولی هرچه قدر به قسمت پایین روستا میرویم رفته رفته چاله های جادّه بیشتر و خونه ها قدیمی تر بنظر میرسد.(اگر دوست دارید ادامه ماجرا را بخوانید و عکس های بیشتری+لینک دانلود دفتر خاطرات شهید را دریافت کنید به ادامه مطلب مراجعه کنید/پیشاپیش بگم تو این دفتر خاطرات سیدغفور از جنگ نیروهای خودی با کومله دموکرات میگوید و مینویسد چگونه اعضای این گروهک را به هلاکت میرساند و در ادامه از خوابیدن یک شب سرد در قبرستان یک روستا می گوید و کشته شدن دوستش توسط خودش بخاطر بازی با اسلحه...)

 

 

وقتی به محل رسیدیم،بچه ها اسکنر و دوربین را از ماشین بیرون آوردند،توجه ام به بچه ها بود که پیرمردی را در کنار خود دیدم،او که دوربین را دیده بود از من پرسید برای چه کاری اینجا آمده اید؟گفتم پدرجان،دنبال خانه ی شهید سیدغفورهاشمی میگردیم،دوربین هم برای فیلم گرفتن آوردیم.با او خداحافظی کردم و سمت بچه ها آمدم.کمی جلوتر رفتم یکی از دوستان گفت فهمیدی فردی که باهات صحبت میکرد کی بود؟گفتم نه!فقط درمورد دوربین ازم پرسید من هم گفتم برای فیلم گرفتن آوردیم.دوستم لبخندی زد گفت: او پدر شهید اسماعیلی بود(الان حسرت اونو میخورم چرا نشناختمش تا ازش فیلم بگیرم،پیرمرد جالبی بود)برگشتم ازش فیلم بگیرم ولی ظاهرا رفته بود.

تصویر زیر مربوط به خانه مادر شهید سیدغفور هاشمی می باشد.با اینکه این خانه جزء خانه های قدیمی به حساب میاید ولی سال ها بود دلم برای چنین خانه هایی لک زده بود.نمیدانم دلیلش چیست این خانه تو اوج سرما با یک چراغ کوچک هم گرم می شوند.اون روز،غروب سردی داشت ولی داخل این خانه چیزی از سرما حس نمی شد و اتاق کاملا گرم بود.

http://laleha.com/upload/khane-hashemi.jpg

مادر شهید هاشمی وقتی ما را دید مثل نوه هایش با ما رفتار کرد.خیلی از ما پذیرایی کرد.صفا و محبت چیزی بود که در چهره ی این مادر دیده می شد.او برای ما آلبوم عکس فرزندش و دفتر خاطراتی را آورد ولی گفت سواد ندارد ببیند داخل این دفتر چه نوشته شده است.دفتر خاطرات سیدغفور بود که چند برگ آن ظاهرا پاره شده بود،هرچه بود اسکن کردیم.(برای دانلودش باید به آخر همین مطلب مراجعه کنید)

پس از اسکن،مادرش لباس بسیجی آویزانی را بر روی دیوار نشانمان داد که جملاتی بر پشت پیراهن نوشته شده بود،مادرش گفت که سیدغفور خود این نوشته ها را نوشته است.در عکس زیر می توانید مشاهده کنید

http://laleha.com/upload/khane-hashemi2.jpg

وقتی این عکس و پیراهن پشتش را دیدیم،مادر شهید عکس پدر شهید را به ما نشان داد.پدری که بی شباهت به سیدغفور نبود.پدر شهید سال ها پیش فوت کرده بود.

http://laleha.com/upload/khane-hashemi3.jpg

اضافه شدن برادر شهید به جمع در آن لحظه ،چیزی بود که پس از دیدن عکس پدر شهید رخ داد.در قسمت ویدئو آنلاین سایت(منوی سمت چپ) فیلمی از برادر و مادر شهید وجود دارد که میتوانید آن را مشاهده کنید.

در ادامه مادر سیدغفور کارتی را به ما نشان داد و گفت تنها چیزی بود که در لباس شهید بود.سیدغفور سالها مفقودالاثر بود.عکس این کارت را میتوانید در تصویر زیر مشاهده کنید.

http://laleha.com/upload/shenasname.jpg

و سرانجام مهمانی آن روز ما با مصاحبه ای کوتاه تمام شد.بزودی فیلم های کامل این مصاحبه بر روی سایت قرار میگیرد.بیش از این منتظرتان نمیگذارم.

برای دانلود دفتر خاطرات شهید سیدغفور هاشمی اینجا کلیک کنید.

برای اطلاعات بیشتر از این شهید اینجا کلیک کنید.

 

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 23 آبان 1390 ساعت 01:45